میلاد امام محمد تقی (ع)
« شبنم عاشقی » ولادت
میلاد تقی ز ره رسیده
نور رخش از کران دمیده
خوش باشد اگر دهد نیازم
بر شام سیه ، چنان سپیده
بوی حرمش چه دلنشین است
خوشبوتر از او گلی نچیده
بر طرف چمن شکفته گلها
زیرا که شده ز حق گزیده
از اشک سحرگهان ز رویش
بس شبنم عاشقی چکیده
ماهی که ز جلوه های نورش
رنگ از رخ ماه شب پریده
از حرمت او تمام جانها
تسلیم دلند و قد خمیده
از لعل لبش سحر طلب کن
کو از می حق صفا چشیده
هادی بوُد این شبم مبارک
یک لحظه دلم ز تو تپیده
آقای عزیزم، سلام بر شما؛چه قدر دوست دارم که اشعاری ناب سرشار از عشق شما بسرایم.از شما با تمام عظمت تان بگویم و از شراب وصل شما بجویم؛ ولی چه سازم که دستم ناتوان از ذکرتان ، دلم مبهوت از مهرتان و سرم سنگین از فکرتان و ضمیرم نا آشنا با چهرتان است.
نه این که شما را دوست نداشته باشم ، هیهات ،خدا آن روز را نیاورد،منظورم این است که معرفت و شناخت کافی را ندارم. خدا کند روزی بفهمم که شما که بوده اید و ذره ای از دریای با شکوه تان را از ته دل و عمق وجود دریابم.
عزیزم، خسته ام و دلتنگ، دوست دارم وسعت یابم، دریا شوم، تا بتوانم در کنج حریمتان بگنجم.
مرا صدا کنید به نوای عاشقی و بخوانید به نوای سادگی.
نه ظرفیت سخن گفتن با شما را دارم و نه توان فهمیدن شما را،
فقط می دانم احساسی مرا صدا می کند که بگو و بگو و بگو تا سرانجام از بند دنیا رها شوی.
« دمی صدایم کن » ولادت
سحر بیا جانا ، دمی صدایم کن
به شام تنهایی ، شبی فدایم کن
دلم غریبانه ، اسیر افسانه
بگو حقیقت را ، ز غم رهایم کن
ترنمی خواندم ، نَمی بیافشاندم
تو را صدا کردم ، مرا نوایم کن
بدان که محزونم ، غریب و مجنونم
ز عشق حق دورم ، تو مصطفایم کن
اگر جهان زیبا ،ولی پر از غمها
بیا چنان مولا ، تو مرتضایم کن
گدای درگاهم ، بیا نگر آهم
غریق عصیانم ، پر از شفایم کن